|
*خلاصه ای از مشخصات صادق آل محمد: 1. امام صادق ( ع ) پدرش امام محمد باقر ( ع ) و مادرش "ام فروه" دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر مىباشد. كنيه آن حضرت : "ابو عبدالله" و لقبش "صادق" است . حضرت صادق تا سن 12 سالگى معاصر جد گراميش حضرت سجاد بود و مسلما تربيت اوليه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام ( ع ) از خرمن دانش جدش خوشهچينى كرده است . پس از رحلت امام چهارم مدت 19 سال نيز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر ( ع ) زندگى كرد و با اين ترتيب 31 سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود كه هر يك از آنان در زمان خويش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فيض كسب نور مىنمودند گذرانيد . بنابراين صرف نظر از جنبه الهى و افاضات رحمانى كه هر امامى آن را دار مىباشد ، بهرهمندى از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد كه آن حضرت با استعداد ذاتى و شم علمى و ذكاوت بسيار ، به حد كمال علم و ادب رسيد و در عصر خود بزرگترين قهرمان علم و دانش گرديد . پس از درگذشت پدر بزرگوارش 34 سال نيز دوره امامت او بود كه در اين مدت "مكتب جعفرى" را پايهريزى فرمود و موجب بازسازى و زنده نگهداشتن شريعت محمدى ( ص ) گرديد . زندگى پر بار امام جعفر صادق ( ع ) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنى اميه ( هشام بن عبدالملك - وليد بن يزيد - يزيد بن وليد - ابراهيم بن وليد - مروان حمار ) كه هر يك به نحوى موجب تألم و تأثر و كدورت روح بلند امام معصوم ( ع ) را فراهم مىكردهاند ، و دو نفر از خلفاى عباسى ( سفاح و منصور ) نيز در زمان امام ( ع ) مسند خلافت را تصاحب كردند و نشان دادند كه در بيداد و ستم بر امويان پيشى گرفتهاند ، چنانكه امام صادق ( ع ) در 10 سال آخر عمر شريفش در ناامنى و ناراحتى بيشترى بسر مىبرد . 2. عصر امام صادق ( ع ) عصر امام صادق ( ع ) يكى از طوفانىترين ادوار تاريخ اسلام است كه از يك سواغتشاشها و انقلابهاى پياپى گروههاى مختلف ، بويژه از طرف خونخواهان امام حسين ( ع ) رخ مىداد ، كه انقلاب "ابو سلمه" در كوفه و "ابو مسلم" در خراسان و ايران از مهمترين آنها بوده است . و همين انقلاب سرانجام حكومت شوم بنى اميه را برانداخت و مردم را از يوغ ستم و بيدادشان رها ساخت . ليكن سرانجام بنى عباس با تردستى و توطئه ، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حكومت و خلافت را تصاحب كردند . دوره انتقال حكومت هزار ماهه بنى اميه به بنى عباس طوفانىترين و پر هرج و مرج ترين دورانى بود كه زندگى امام صادق ( ع ) را فراگرفته بود . و از ديگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مكتبها و ايدئولوژيها و عصر تضاد افكار فلسفى و كلامى مختلف بود ، كه از برخورد ملتهاى اسلام با مردم كشورهاى فتح شده و نيز روابط مراكز اسلامى با دنياى خارج ، به وجود آمده و در مسلمانان نيز شور و هيجانى براى فهميدن و پژوهش پديد آورده بود . عصرى كه كوچكترين كم كارى يا عدم بيدارى و تحرك پاسدار راستين اسلام ، يعنى امام ( ع ) ، موجب نابودى دين و پوسيدگى تعليمات حياتبخش اسلام ، هم از درون و هم از بيرون مىشد . اينجا بود كه امام ( ع ) دشوارى فراوان در پيش و مسؤوليت عظيم بر دوش داشت . پيشواى ششم در گير و دار چنين بحرانى مىبايست از يك سو به فكر نجات افكار توده مسلمان از الحاد و بىدينى و كفر و نيز مانع انحراف اصول و معارف اسلامى از مسير راستين باشد ، و از توجيهات غلط و وارونه دستورات دين به وسيله خلفاى وقت جلوگيرى كند . علاوه بر اين ، با نقشهاى دقيق و ماهرانه ، شيعه را از اضمحلال و نابودى برهاند ، شيعهاى كه در خفقان و شكنجه حكومت پيشين ، آخرين رمقها را مىگذراند ، و آخرين نفرات خويش را قربانى مىداد ، و رجال و مردان با ارزش شيعه يا مخفى بودند ، و يا در كر و فر و زرق و برق حكومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند ، و جرأت ابراز شخصيت نداشتند ، حكومت جديد هم در كشتار و بىعدالتى دست كمى از آنها نداشت و وضع به حدى خفقانآور و ناگوار و خطرناك بود كه همگى ياران امام ( ع ) را در معرض خطر مرگ قرار مىداد ، چنانكه زبدههايشان جزو ليست سياه مرگ بودند . "جابر جعفى" يكى از ياران ويژه امام است كه از طرف آن حضرت براى انجام دادن امرى به سوى كوفه مىرفت . در بين راه قاصد تيز پاى امام به او رسيد و گفت : امام ( ع ) مىگويد : خودت را به ديوانگى بزن ، همين دستور او را از مرگ نجات داد و حاكم كوفه كه فرمان محرمانه ترور را از طرف خليفه داشت از قتلش به خاطر ديوانگى منصرف شد . جابر جعفى كه از اصحاب سر امام باقر ( ع ) نيز مىباشد مىگويد : امام باقر ( ع ) هفتاد هزار بيت حديث به من آموخت كه به كسى نگفتم و نخواهم گفت ... آرى ، شيعه مىرفت كه نابود شود ، يعنى اسلام راستين به رنگ خلفا درآيد ، و به صورت اسلام بنى اميهاى يا بنى عباسى خودنمايى كند . تأسيس چنين مكتب فكرى و اين سان نوسازى و احياگرى تعليمات اسلامى ، سبب شد كه امام صادق ( ع ) به عنوان رئيس مذهب جعفرى ( تشيع ) مشهور گردد . امام صادق ( ع ) كه همواره مبارزى نستوه و خستگىناپذير و انقلابيى بنيادى در ميدان فكر و عمل بوده ، كارى كه امام حسين ( ع ) به صورت قيام خونين انجام داد ، وى قيام خود را در لباس تدريس و تأسيس مكتب و انسان سازى انجام داد و جهادى راستين كرد . 3. جنبش علمى اختلافات سياسى بين امويان و عباسيان و تقسيم شدن اسلام به فرقههاى مختلفو ظهور عقايد مادى و نفوذ فلسفه يونان در كشورهاى اسلامى ، موجب پيدايش يك نهضت علمى گرديد . نهضتى كه پايههاى آن بر حقايق مسلم استوار بود . چنين نهضتى لازم بود ، تا هم حقايق دينى را از ميان خرافات و موهومات و احاديث جعلى بيرون كشد و هم در برابر زنديقها و ماديها با نيروى منطق و قدرت استدلال مقاومت كند و آراى سست آنها را محكوم سازد . گفتگوهاى علمى و مناظرات آن حضرت با افراد دهرى و مادى مانند "ابن ابى العوجاء" و "ابو شاكر ديصانى" و حتى "ابن مقفع" معروف است . در همين دوران درخشان - در برابر فلسفه يونان - كلام و حكمت اسلامى رشد كرد و فلاسفه و حكماى بزرگى در اسلام پرورش يافتند . همزمان با نهضت علمى و پيشرفت دانش بوسيله حضرت صادق ( ع ) در مدينه ، منصور خليفه عباسى كه از راه كينه و حسد ، به فكر ايجاد مكتب ديگرى افتاد كه هم بتواند در برابر مكتب جعفرى استقلال علمى داشته باشد و هم مردم را سرگرم نمايد و از خوشهچينى از محضر امام ( ع ) بازدارد . بدين جهت منصور مدرسهاى در محله "كرخ" بغداد تأسيس نمود . منصور در اين مدرسه از وجود ابو حنيفه در مسائل فقهى استفاده نمود و كتب علمى و فلسفى را هم دستور داد از هند و يونان آوردند و ترجمه نمودند ، و نيز مالك را - كه رئيس فرقه مالكى است - بر مسند فقه نشاند ، ولى اين مكتبها نتوانستند وظيفه ارشاد خود را چنانكه بايد انجام دهند . امام صادق ( ع ) مسائل فقهى و علمى و كلامى را كه پراكنده بود ، به صورت منظم درآورد ، و در هر رشته از علوم و فنون شاگردان زيادى تربيت فرمود كه باعث گسترش معارف اسلامى در جهان گرديد . دانشگسترى امام ( ع ) در رشتههاى مختلف فقه ، فلسفه و كلام ، علوم طبيعى و ... آغاز شد . فقه جعفرى همان فقه محمدى يا دستورهاى دينى است كه از سوى خدا به پيغمبر بزرگوارش از طريق قرآن و وحى رسيده است . بر خلاف ساير فرقهها كه بر مبناى عقيده و رأى و نظر خود مطالبى را كم يا در رشته فلسفه و حكمت حضرت صادق ( ع ) هميشه با اصحاب و حتى كسانى كه از دين و اعتقاد به خدا دور بودند مناظراتى داشته است . نمونهاى از بيانات امام ( ع ) كه در اثبات وجود خداوند حكيم است ، به يكى از شاگردان واصحاب خود به نام "مفضل بن عمر" فرمود كه در كتابى به نام "توحيد مفضل" هم اكنون در دست است . مناظرات امام صادق ( ع ) با طبيب هندى كه موضوع كتاب "اهليلجه" است نيز نكات حكمتآموز بسيارى دارد كه گوشهاى از درياى بيكران علم امام صادق ( ع ) است . براى شناسايى استاد معمولا دو راه داريم ، يكى شناختن آثار و كلمات او ، دوم شناختن شاگردان و تربيتشدگان مكتبش . كلمات و آثار و احاديث زيادى از حضرت صادق ( ع ) نقل شده است كه ما حتى قطرهاى از دريا را نمىتوانيم به دست دهيم مگر "نمى از يمى" . اما شاگردان آن حضرت هم بيش از چهار هزار بودهاند ، يكى از آنها "جابر بن حيان" است . جابر از مردم خراسان بود . پدرش در طوس به داروفروشى مشغول بود كه به وسيله طرفداران بنى اميه به قتل رسيد . جابر بن حيان پس از قتل پدرش به مدينه آمد . ابتدا در نزد امام محمد باقر ( ع ) و سپس در نزد امام صادق ( ع ) شاگردى كرد . جابر يكى از افراد عجيب روزگار و از نوابغ بزرگ جهان اسلام است . در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شيمى تأليفات زيادى دارد ، و در رسالههاى خود همه جا نقل مىكند كه ( جعفر بن محمد ) به من چنين گفت يا تعليم داد يا حديث كرد . از اكتشافات او اسيد ازتيك ( تيزآب ) و تيزاب سلطانى و الكل است . وى چند فلز و شبه فلز را در زمان خود كشف كرد . در دوران "رنسانس اروپا" در حدود 30. رساله از جابر به زبان آلمانى چاپ و ترجمه شده كه در كتابخانههاى برلين و پاريس ضبط است . حضرت صادق ( ع ) بر اثر توطئههاى منصور عباسى در سال 148 هجرى مسموم و در قبرستان بقيع در مدينه مدفون شد . عمر شريفش در اين هنگام 65 سال بود . از جهت اينكه عمر بيشترى نصيب ايشان شده است به "شيخ الائمه" موسوم است . پس از حضرت صادق ( ع ) مقام امامت بنا به امر خدا به امام موسى كاظم ( ع ) منتقل گرديد . 4. خلق و خوى حضرت صادق ( ع ) با كمال تواضع و در عين حال با نهايت مناعت طبع كارهاى خود را شخصا انجام مىداد ، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بيل به دست گرفته ، در مزرعه خود كشاورزى مىكرد و مىفرمود : اگر در اين حال پروردگار خود را ملاقات كنم خوشوقت خواهم بود ، زيرا به كد يمين و عرق جبين آذوقه و معيشت خود و خانوادهام را تأمين مىنمايم . ابن خلكان مىنويسد : امام صادق ( ع ) يكى از ائمه دوازدهگانه مذهب اماميه و از سادات اهل بيت رسالت است . از اين جهت به وى صادق مىگفتند كه هر چه مىگفت راست و درست بود و فضيلت او مشهورتر از آن است كه گفته شود . مالك مىگويد : با حضرت صادق ( ع ) سفرى به حج رفتم ، چون شترش به محل احرام رسيد ، امام صادق ( ع ) حالش تغيير كرد ، نزديك بود از مركب بيفتد و هر چه مىخواست لبيك بگويد ، صدا در گلويش گير مىكرد . به او گفتم : اى پسر پيغمبر ، ناچار بايد بگويى لبيك ، در جوابم فرمود : چگونه جسارت كنم و بگويم لبيك ، مىترسم خداوند در جوابم بگويد : لا لبيك ولا سعديك . 1. وصيت امام به زيد شحام: من همه شما را به تقواى الهى و ورع دينى فرا مىخوانم، و اينکه براى خدا کوشش کنيد، راستگو باشيد، اداى امانت کنيد و سجدههاى طولانى داشته باشيد و براى همسايگان خوبى باشيد که محمد(ص) ، با اين تعاليم و آموزشها آمده است. امانت و وديعه اشخاصى را که شما را امين شناختهاند و چيزى را به شما سپردهاند، چه نيکوکار باشند يا بدکار، به ايشان سالم پس دهيد؛ زيرا رسول الله صوات الله عليه دستور دادند که حتى نخ و سوزن هم تحويل شود. و به خويشاوندان و اقوام خود صله و احسان کنيد و بر جنازه آنان و در تشييع شان شرکت نمائيد و بيمارانشان را عيادت کنيد و حقوق ايشان را ادا نمائيد؛ چون اگر يکى از شما (چنين رفتار کند و) در دين خويش ورع داشته باشد، راست بگويد، اداى امانت کند و با مردم خوش اخلاق و خوشرفتار باشد، گفته مىشود: اين جعفرى است و من خوشحال ميشوم و از اين وضع دلشاد مىگردم و گفته مىشود: اينگونه است ادب و تربيت جعفر، اما اگر جز اين باشيد، گرفتارى و ننگ و عار شما بر من است و گفته مىشود: اينگونه است تعليم و تربيت جعفر؟ به خدا سوگند، حديث کرد مرا پدرم که مردى در ميان قبيله اى از شيعيان على (ع) شمرده مىشود که وارسته ترين، امانتدارترين، راستگوترين، و درزمينه قضاوت، عادلترين آنان باشد و وقتى از افراد قبيله راجع به او سؤال شود که او چگونه مردى است، پاسخ دهند: چه کسى همانند اوست؟ راستى که او امينترين و صادقترين ماست.
2. وصيت امام به مؤمن الطاق: جمعى از پيشينيان به قصد عبادت و بندگى، ده سال سکوت مىکردند و خود را بدين وسيله مىآزمودند که اگر دراين آزمايش سرافراز بيرون مىآمدند، خود را اهل تعبد وبندگى مىدانستند، والا مىگفتند: من کجا و بندگى خدا کجا؟ مىگفتند: کسى نجات پيدا مىکند که از گناه و لغزش و حرف زشت کاملاً بپرهيزد و سکوت نمايد و در دولت باطل، برآزار و اذيت، شکيبا باشد. اينان برگزيدگان، خالصان و دوستان واقعى خدايند و مؤمنان راستين همينانند. به خدا سوگند، اگر يکى از شما در راه خدا زمينى پر از طلا احسان کند اما به برادر ايمانى خود حسد ورزد، با همين طلاها بدنش داغ خواهد خورد و کيفر خواهد ديد. اى پسر نعمان! هر کس از او چيزى سؤال شود و با اينکه (اجمالاً) مىداند ولى بگويد نمىدانم، بدون شک با مسائل علمى منصفانه برخورد کرده است. و مؤمن در جائى که نشسته است، دچار وسوسه حسد مىشود؛ ليکن وقتى بلند شد و رفت، حسد و کينه هم از بين مىرود. اى پسر نعمان! اگر مىخواهى دوستى برادر دينى تو برايت خالص باشد با او مزاح نکن؛ لجبازى، فخر فروشى و ستيزه نيز منما. دوستت را از همه اسرار و رازهايت آگاه مساز، بلکه به همان اندازه که اگر دشمن تو آگاه گردد، نتواند ضرر و زيانى به تو بزند؛ چون دوست هم ممکن است روزى دشمن شود. اى پسر نعمان! بلاغت نه با تيز زبانى و تندگوئى است و نه با پر حرفى بلکه فقط به معنى توجه داشتن و دليل محکم آوردن است.
3. وصيت امام به حمران بن اعين: و بدان که عمل و عبادت اندک ولى دائم و پيوسته که بر مبناى يقين باشد نزد خداوند با ارزشتر از عمل و عبادت زيادى است که براساس يقين نباشد. و بدان که هيچ ورع و تقوائى، برتر از اجتناب از حرامهاى الهى و خوددارى از آزار مؤمنان و غيبت ايشان نيست. و هيچ زندگى اى گواراتر از خوش اخلاقى و هيچ مالى سودمندتر از قناعت به کفاف، و هيچ جهلى مضرتر از عجب و خودپسندى نمىباشد. 4. وصيت امام به مفضل بن عمر: 5. وصيت امام به جميل بن دراج: جميل پرسيد: فدايت شوم، اصحاب نيکوکار من کيستند؟ امام فرمود: آنان که هم در سختى و هم در رفاه به برادران دينى خود نيکى و احسان مىکنند. اى جميل! انجام چنين کارى براى شخص دارا، آسان است. خداوند عزوجل شخص نادار را در اين زمينه ستوده است آنجا که فرمود: «و يؤثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصة و من يوق شُحّ نفسه فأولئک هم المفلحون». 6. وصيت امام به معلى بن خنيس: معلى پرسيد: چگونهاى فرزند رسول خدا ؟ امام فرمود: اى معلى! از خدا بترس، همه چيز از تو خواهد ترسيد. اى معلى! با عطا و بخشش، محبت دوستانت رإ؛صظ به سوى خود جلب کن که خدايتعالى عطا و بخشش را عامل محبت و خوددارى و منع را انگيزه عداوت و دشمنى قرار داده است. پس اينکه از من چيزى بخواهيد و من آن را به شما بدهم نزد من دوست داشتنىتر از آن است که چيزى از من نخواهيد و من هم چيزى به شما ندهم و در نتيجه نسبت به من احساس کينه و عدوات کنيد. و هر چه خداوند عزوجل به دست من به شما مىرساند، در حقيقت، سپاس براى اوست. پس در برابر عطا و بخشش من، سپاسگزار خدا باشيد. 7. وصيت امام به سفيان ثورى : امام: اى سفيان! شخص دروغگو مروت و مردانگى، و آدم بيحال دوستى و رفاقت، و انسان حسود راحتى ندارد، و شخص بد اخلاق، به سيادت و آقائى نمىرسد. سفيان: باز بفرمائيد. امام: اى سفيان! به خدا اطمينان داشته باش تا مؤمن راستين شوى و به قسمت خدا راضى باش تا بى نياز گردى و با همسايهات به خوبى رفتار کن تا مسلمان شمرده شوى و هرگز با شخص فاجر و نابکار هم صحبت و رفيق مباش که او فجور و زشتکارى به تو ياد مىدهد و هميشه در مسائل زندگى با کسانى که از خدا خشيت دارند، مشورت کن. سفيان: باز بفرمائيد. امام :اى سفيان! هر کس خواهان عزت باشد بدون قوم و خويش، و بى نيازى بخواهد بدون مال و دارائى، و طالب شکوه و عظمت باشد بدون سلطنت و حکومت، بايد از چهار چوب ذلت و خوارى معصيت بيرون آيد و به دايره عزت طاعت الهى قدم بگذارد . امام فرمود: من براى تو حديث بازگو مىکنم، ولى زيادى حديث تو را سود نمىبخشد. اى سفيان! هرگاه خداوند نعمتى به تو عطا کرد و تو دوست داشتى که آن نعمت براى تو پايدار بماند، پس فراوان حمد و سپاس خدا را به جاى آور که خداوند عزوجل در قرآن مىفرمايد: «لان شکرتم لازيدنّکم» (اگر سپاس گوئيد بر (نعمت) شما مىافزائيم). و{ ابراهيم 7} اگر روزى تو اندک شد و دير به تو رسيد، زياد استغفار کن که در قرآن مىفرمايد: استغفروا ربکم انه کان غفاراً يرسل السماء عليکم مدراراً و يمددکم بأموال و بنين و يجعل لکم جنات و يجعل لکم أنهاراً . (از خداوند طلب مغفرت کنيد که او{ البقره 171} بسيار عفو کننده است. آسمان را براى شما مىباراند و شما را با دارائيها و فرزندان کمک و يارى مىکند و براى شما باغها و بهشتها قرار مىدهد و رودها و چشمهها جارى مىسازد). اى سفيان! هرگاه از دست سلطان و جبارى محزون و دلگير شدى زياد «لاحول ولا قوة الا بالله» بگو که آن کليد فرج و گشايش و گنجى از گنجهاى بهشتى است . سفيان پس از شنيدن اين نصايح و وصيتها با حرکات دستش مىگفت سه سفارش و چه سفارشهائى ! - مولا جان! قسم به بقیع! قسم به فجر! قسم به اولین سپیده عدالت، که معجزه مهدوی(علیهالسلام) به وقوع خواهد پیوست و آستان کبریایی تو برای همیشه؛ در آغوش آرزومندان خواهد بود! نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |